سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

از وقتی بوی محرم امد بوی حسین بوی سیلی بوی حنجر علی اصغر بوی لبهای تشنه بوی بی پدری رقیه بوی خون بوی خیمه سوخته بوی دل سوخته بوی خون ...

 

سکوت

 

حالم دگرگون ...

بهم ریختم به قول امروزیا افسرده شدم دلمو به چی خوش کنم تا آرام بشم ...

به تپش قلبم ...

یا بغضی که یه بهانه بزرگ برای شکستن میخواد ...

بهانه افتادن الم یا سوختن خیمه یا حنجر 6 ماه نمیدونم ...

بهانه ای بزکتر ...خیلی بزرگ ...این روزها بهانه های زمینی خیلی سراغم میاد اما نمیشکنه ...

شکستن بغضی که تو گلو مونده سخته فقط ریز ریز اشکام که خوردم میکنه ...

وقتی هیچکس نمیفهمه چته فقط دلت میخواد تنها باشی دل خوش کنم به پرچم سیاه گنبدت ...

دل خوش میکنم به سرگردانی بین الحرمین ...

انگار منتظر یه اتفاقم نمیدونم چیه ولی بزرگ خیلی بزرگ شاید بغض منو بشکنه ...

انگار خدا داره آمادم میکنه نمیدونم برای چی ولی داره آمادم میکنه ...

کاش هر چی هست بغض منو بشکنه ...

خدایا مهر سکوت زدی به لبهام نمیتونم گلایه کنم فقط میگم شکرت ...به لبهام بزن اما به دلم نزن من طاقت ندارم ...ندارم ...

مراقبم باش ...همین ...


ارسال شده در توسط خاک